داستان آکواریوم

✔❣ تـــآزِ هـــآیِ جــَــــهــــآن ❣✔

" بـﮧ نـ ـامــ פֿُ ـدایـ ـے ڪـﮧ בَغـבَغــﮧ اَز בَسـ ـت בاבَنــَ ـش رآ نـَבآرَمــ "

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ ✔❣ تـــآزِ هـــآیِ جــَــــهــــآن ❣✔ خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

روزی دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد. او یک آکواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشهاى در وسط آکواریوم آن را به دو بخش تقسیم کرد. در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود. ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمى داد. او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامرئی که وجود داشت برخورد مىکرد، همان دیوار شیشهاى که او را از غذاى مورد علاقهاش جدا مىکرد…

پس از مدتى، ماهى بزرگ از حمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک امرى محال و غیر ممکن است. در پایان، دانشمند شیشه ی وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت. ولى دیگر هیچ گاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آنسوى آکواریوم نیز نرفت!

می دانید چرا؟

دیوار شیشهاى دیگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سختتر و بلندتر مىنمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود. باوری از جنس محدودیت... باوری به وجود دیواری بلند و غیر قابل عبور.. باوری از ناتوانی خویش.

اگر ما در میان اعتقادات و باورهاى خویش جستجو کنیم، بی تردید دیوارهاى شیشهاى بلند و سختى را پیدا خواهیم کرد که نتیجه مشاهدات و تجربیات ماست و خیلى از آنها وجود خارجى نداشته بلکه زاییده باور ما بوده و فقط در ذهن ما جاى دارند.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 17 / 1 / 1391برچسب:,

] [ 13:16 ] [ VIATOR ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه